اگر تو می خواهی تنهایم بگذار نمی گویم به چشمانم نگاه کن اگر تو می خواهی چشمانت را بر من ببند نمی گویم با من حرف بزن اگر تو می خواهی خاموش باش نمی گویم به من لبخند بزن اگر تو می خواهی ابروانت را در هم بکش تنها می گویم که چه خودت بخواهی ، چه نخواهی عاشقت هستم و عاشقانه دوستت دارم غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوستت دارم حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم اکه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی کاش که میون من و تو تو اون روزا حصار نبود هیچی میونمون بجز دلای بیقرار نبود انگار که تقدیر نمیخواست تو در کنار من باشی منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی آنچ ز غم هجران تو بر جان من است هر شب به من سر میزند من وتو با همیم اما دلامون خیلی دوره همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره نداریم هیچ کدوم حرفی که بازم تازه باشه چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره من وتو،من وتو ،من وتو هم صدای بی صداییم با هم و از هم جداییم خسته از این قصه ها ییم هم صدای بی صداییم نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما یه عمره وعده ها رو دادیم و حرف ها رو گفتیم دیگه هیچی نمی مونه برای گفتن ما گلای سرخمون پوسیده موندن توی باغچه دیگه افتاده از پا ساعت پیر رو طاقچه گلای قالی رنگ زرد پاییزی گرفتن اونام خسته شدن از حرف هر روز تو و من من وتو ،من و تو ،من وتو هم صدای بی صداییم با هم و از هم جداییم خسته از این قصه هاییم هم صدای بی صداییم ترس ، ترسم از دست تو بوده برای خواستن عشقم ، نیاد اون ... نیاد اون روزی که دیره واسه ی داشتن عشقم ، نیاد ... ترس ، ترسم از اینه که روزی من به یاد تو نباشم ، دیگه دل ... دیگه دل سرد بشم از تو برم و با تو نباشم ، برم و با تو نباشم ... ترس من اینه که روزی روی قولم پا بذارم واسه بدبینی و حرفات ، تو رو تنها بذارم ترس من از خنده های تلخ و بی روح لب توست کاش بدونی دل تنهام ، گم شده تو این شب توست ترس ، ترسم اینه دیر بفهمی عشق پاکو تو نگاهم ، دیگه آ ... دیگه آرزوم نباشه بمونیم همیشه با هم ترس ، ترسم از اینه که روزی من به یاد تو نباشم ، دیگه دل دیگه دل سرد بشم از تو برم و با تو نباشم ، برم و با تو نباشم ترس من اینه که روزی روی قولم پا بذارم واسه بدبینی و حرفات ، تو رو تنها بذارم ترس من از خنده های تلخ و بی روح لب توست کاش بدونی دل تنهام ، گم شده تو این شب توست ... وقتی کسی رو دوست داری. حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی. بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند قاب عکس توست ولی شیشه عمر من است بوسه بر مویت زنم ترسم که مویت بشکند رشته موی توست ولی ریشه عمر من است نیمه شب آواره وبی حس وحال...درسرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردیم در خیال...دل به یاد آورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت...یک دو سال ازعمررفت وبرنگشت دل به یاد آورد اول بار را...خاطرات اولین دیدار را آن نظربازی و آن اسراررا...آن دو چشم مست آهووار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود...چون من از تکرار او هم خسته بود آمد و هم آشیان شد با من او...هم نشین و هم زبان شد با من او دامنش شد خوابگاه خستگی...اینچنین آغاز شد دلبستگی وای از آن شب زنده داری تا سحر...وای از آن عمری که با او شد بسر مست او بودم زدنیا بی خبر... دم به دم این عشق می شد بیشتر آمد و در خلوتم دمساز شد...گفتگوها بین ما آغاز شد گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر چو ماه میکشم از پنجره سر افسوس که خورشید شدی وقت غروب اندوه که ماه شدی وقت سحر یکی در آرزوی دیدن توست،یکی در حسرت بوسیدن توست،ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست میتونی نگاهم نکنی اما نمیتونی جلو چشامو بگیری . میتونی بگی دوستت ندارم اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش . میتونی از پیشم بری اما نمیتونی بگی دنبالم نیا . پس نگاهت میکنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت میام زندگی دفتری از خاطرهاست یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ما همه همسفریم پس بیایم باهم مهربونتر باشیم به چه مانند کنم حالت چشمان ترا ؟ به غزلهای نوازشگر حافظ در شب ؟ یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب ؟ به چه مانند کنم؟؟؟ در تمام مسیر طولانی که خود را همراه آن کرده بودم
دوستت دارم
الهام جان
د ؟و ؟س؟ ت ؟ت؟
د ا ر م
ای خدا کاری کن تا تموم عاشقای دنیا به عشقشون برسند
به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.
وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.
قید تموم دنیا رو به خاطر اون میزنی..........خیلی چیزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.
حاضری که بگزری از دوستای امروز و قدیم.........اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم.
حاضری قلب تو باشه پیش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون یک وقت بهت نگه برو.
حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.
حاضری هر جا که بری به خاطرش گریه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی.
وقتی کسی تو قلبته یک چیز قیمتی داری...........دیگه به چشمت نمیاد اگر که ثروتی داری .
حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خیلی برات با ارزشه.
حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی میگن چیزی نگی گوش کنی.
حاضری که بگذری از مقررات و دین و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نمیده دیگه ترسای خدا کاری کن تا تموم عاشقای دنیا به عشقشون برسند
تسلیم دوست داشتنهایم شدم و هزاران بار بغض خود را در گلوی خود حبس کردم
تو در دلم جوانه زدی و زیستی اما به خواست من ,و حال من به این زیستن خاتمه میدهم
دل گمراهم بوی عطر عشق تو را ناخواسته و ندانسته به سوی من آورد
فکر میکردم در پاییز هم می توان جوانه زد اما این بار ساقه های محبت در دل من خشک و سیاه شدند
قلب عاشقانه ام را چه بی رحمانه سوزاندی
لحظه های سبز و شیرین مرا چه ناعادلانه به سیاهی و تلخی کشاندی
همیشه بر آن بودم که از عشق زیبایم برای همگان بخونم
و فریاد برآرم که چگونه عاشق دوست داشتنت بودم
اما هرگز این خروش عشق را در دل من باور نداشتی
حالا دیگر شرمگین این دل خود شدم.... براستی چرا تورا ساختم ؟؟؟؟
چرا ترانه های عاشقی را برای تو سرودم؟
حال دیگر عشق من خفته است, دستانم دیگر آغوش گرمت را طلب نمی کنند
وای بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم
وای بر من که چگونه شب و روزم را آلوده ی تو کردم
چه ناگاه بانگ نفسهایت را برایم خاموش کردی
چه ناگاه شیشه ی دلم را با غرورت شکستی
و چه ناگاه مرا در آتش عشق بی فروغت سوزاندی
رهایت کردم,رهایت کردم که دیگر در قفس قلبم اسیرو درمانده نباشی
عشق تو را برای خود یک خاطره ی جاویدانه ثبت خواهم کرد
یقین داشته باش که دیگر سرزمین تشنه ی دلم را با وجود تو سیراب نخواهم کرد
و گلهای زیبای باغچه ی عشقم را دیگر با نگاه تو آبیاری نخواهم کرد
تقدیر را اینگونه برایم رقم زدی می توانست زیباتر از این باشد
غنچه ایی در حال شکفتن باشد اما تو خواهان آن نبودی
دیگر نمی مانم,می روم ,میروم و آن کلبه عاشقی و آن غروب پاییزی را با تمام زیبائیهایش به تو می سپارم
پس رهایش نکن بگذار بپاس عشقی که به تو داشتم این خاطرات برای همیشه زنده بماند
هرگز شوق سفر را با من نداشتی ... و هرگز مرا همراهی نکردی
نمیدانم خانه عاشقی کجاست و به کدامین سو باید رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |